ساموئل بکت در ایران بهعنوان نویسنده چندان شناختهشده نیست. اغلب او را مالک در انتظار گودو میدانند وگویی نویسنده را میان تنگنا و ادبار تئاتر ابزورد محصور میبینند. فارغ از اینکه تئاتر ابزورد در ایران چگونه شناخته شدهاست بکتِ نویسنده همچنان مهجور ماندهاست. خوشبختانه در سه سال گذشته آثار مهم ادبی بکت به فارسی ترجمه شده و در اختیار فارسیزبانان قرار گرفتهاست. آنچه منتقدان و پژوهشگران غربی از بکت روایت میکنند سرشار از بازیهای زبانی و معناسازیهای پیچیده و اسطورهشناختی است، گاه خطاهایی که تعمداً در متن گنجانده شده و هریک تأویل خاص خود را میطلبد. نگاه غالب در این نوشتار، پژوهشی زبانشناختی یا دسترسی به لایههای پنهان این متون ادبی نیست و نه حتی جستوجو برای یافتن ارجاعات خارج از متن و ارتباط آنها با ادبیات بلکه سعی شده با مقایسه رمانهای بکت، نگاهی به اندیشه و شیوه اندیشیدن این نویسنده شود. نگاه بکت به جهان نه تلخ است و نه آخرالزمانی، نه پیشگویی پایان جهان و فلسفه را دارد و نه گریز از معنا. او اندیشهورزی است که با دقت و آرامش یک متخصص علوم آزمایشگاهی پشت میکروسکوپ نشسته و سلولها و بافتهای اجتماعی را شناسایی میکند بیآنکه داعیه درمان داشتهباشد و مانیفستش را همچون نسخه رستگاری بشر از آستین بیرون کشد. بکت حضور ِ عدم را در زندگی بشر جستوجو میکند. تقابل هستی و نیستی و ذات جوهری و عدم که قرنها در فلسفه بهشکل رایج مورد شناسایی قرار گرفته، در رمانهای بکت معنایی متفاوت مییابد. حضورِ نیستی و عدم در زندگی، بهعنوان بخش قابللمس جهان ادبیات او شناخته میشود. نویسنده این رمانها به نحوی استادانه نوسان زندگی و اتفاقات آن را به صفر میرساند و در این نوسانِ صفر، هستی را روایت میکند. ازاینرو بکت رودرروی نظامِ فلسفیِ هستینگر قرار میگیرد. در این نوشتار سعی شده با نگاهی به برخی از آرا و اندیشههای اسپینوزا بهعنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان وجودگرا که نظام فلسفی و اخلاقی خود را بر پایه وجود و هستی قرار میدهد- آشکارگی و حضورِ عدم را در رمانهای بکت نشان داده و مفهوم نوسان صفر در ادبیات او معنا شود.